فقط خدا تنهاست

 

www.roozgozar.com-2154.gif

 

تا حالا دندون پزشکی رفتید...؟!

 

اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون ، بعد اون مته رو میگیره دستش...!

 

بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم

 

و اشک تو چشمامون جمع میشه..! چرا نمیزنین تو گوشش؟ چرا داد و هوار نمی کنید؟

 

این همه درد رو تحمل کردید ، این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و ...

 

خب اعتراض کنید بهش! چرا اعتراض نمی کنید؟! تازه می خوایم بیایم بیرون میگیم :

 

آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش؟!

نمی خوای خدا رو اندازه " دندانپزشک

" قبول داشته باشی..؟؟

 

به دکتر اعتراض نمی کنیم چون می دونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه ،

می دونیم یه حکمتی داره ، خب خدا هم حکیمه

، اصلا قبلا هم به دکتر می گفتند حکیم.

 

یعنی کارهای او از روی حکمت است. وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد ، ازش تشکر کنیم،

بگیم نوبت بعدی کی هستش؟ رنج بعدی؟ مدرک خدا

رو قبول نداری... ؟!

 

اون خیــلی وقته خداستا...!  

www.roozgozar.com-2154.gif

23.gif

یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : سوگل

دل نوشته ی رو تابوت شهدای غواص

w535
چادری ها برید خدا رو شکر کنید

یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب:, :: 14:19 :: نويسنده : سوگل

 
این عکس معروف شده به نردبان شهادت از بالا به پایین همه رزمنده های روی نردبان شهید شده اند.
 

128693_545.jpg

یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب:, :: 14:16 :: نويسنده : سوگل

55c4817e5188fvx8.jpg

هــر وقت می شنــوم ، کسی با افسوس می گویـد :


زنــدگی سخت است ، دلـم میخـواهــد از او بپــرسم :


در مقــایـسه بــا چـی …؟

 

یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : سوگل

☜خــودم آس..""
☜رفیــقام خاص""
دنیــا مال ماست""
⇜چــــــــــــون جد در جدم شیعه مولاست""

√دلمون دریــاس""
√چــــــون دلــمون عاشقه اباعبدالله ست(ع)

↑ســرمون بالاست""
چــــــون بالا سرمون خداست
پرچممونم بالاس
⇜افتخارمون به چادر مشکے حضرت زهراست(س )


پ.ن:یه ایطو چیای ما تو خودمون داریم

w535

جمعه 16 مرداد 1394برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : سوگل

w535

جمعه 16 مرداد 1394برچسب:, :: 14:35 :: نويسنده : سوگل

23.gif

 

تو مرا مي فهمي

 

من تو را مي خواهم

 

و همين ساده ترين قصه يك انسان است

 

تو مرا مي خواني

 

من تورا ناب ترين شعر زمان مي دانم

 

وتو هم  ميداني

 

تا ابد در دل من مهماني...


جمعه 16 مرداد 1394برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : سوگل

23.gif

57673426732712843562.jpg
   
 
آنچه بهترین انتخاب اکنون من است…
 
 
از دید دیگری میتواند بدترین نادانی باشد!!
 
 
درس سختی است، اما کم کم باید یاد بگیرم…
 

گاهی مسیر رشد من همسو با مسیر رشد اطرافیانم نیست…
 

درقدم های بعدی باید…
 

پوست بیاندازم و دنیایم متحول شود!!
 

باید تغییر را بپذیرم…
 

فقط مرداب تا ابد به دنیایش می چسبد و آخر هم می گندد!!
 
 
"روزتان متفاوت با روز دیگر"

جمعه 16 مرداد 1394برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : سوگل

امروزتشییع 30شهید گمنام شهرمون علی آبادکتول عکساازخودمه


kp5vw7orsrr6uldohgbr.jpg


3kbdo5d3ud9mkrw6po57.jpg

egrcv1r6n2b0kh7eqjw1.jpg

1421473506959309.jpg


به یاد آنهایـــی که جز استخوانهایشـــان چیزی از جسمشان نمانـــده اما عظمت و شکـــوه غیرت


و روحشان عالــــم را فرا گرفته،



باز هم همان جملـــه ...

                                           ♥شهـــدا شــــرمنده ایــــم♥

جمعه 16 مرداد 1394برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : سوگل

گرم است. . . خیلی گرم. . .!!


راستش را بخواهی تحملش سخت است. . .


اما میدانی گرمای چادرم را چگونه صبوری میکنم؟؟؟


وقتی به یاد می آورم "چادرم" برای تو

" آرامش روح" میی آورد صبور می شوم. . .!!


وقتی بیاد می آورم "چادرم"

باعث کمتر گناه کردن تو می شود صبور می شوم. . .!!!


اما تو را به خدا داداشم...!!!


تو هم مواظب نگاهت باش تا هوا گرم تر نشود. . .!!

شنبه 10 مرداد 1394برچسب:, :: 14:3 :: نويسنده : سوگل

تو یه جمعی نشسته بودیم یکی داشت

اشعار فردوسی میخوند رسید به این بیت :

جهان آفرین چون جهان آفرید
سواری چو رستم نیامد پدید

این بیت رو که خوند یکی گفت تا اینجا نگهدار یه دو بیتم من بخونم ، گفتم :

آنروز که عشق سرفرازی میکرد
برقله عشق یکه تازی میکرد
آنروز که عباس یل زینب بود
رستم سر کوچه خاک بازی می کرد

شنبه 10 مرداد 1394برچسب:, :: 14:1 :: نويسنده : سوگل

سالهاست که تحریم شده ایم از دیدن روی ماه امام زمان(عج)،
اما...
نه مذاکره‌ای،
نه توافقنامه ای،
ونه گامی مثبت در جهت اعتمادسازی،
آقا ببخش مارا که شمارا

در وسط شلوغی بازار و اخبار فراموش میکنیم...!!!!
ویادمان میرود که فرج شما،در واقع فرج وگشایش کار ماست ...

اللهم صل علی محمدو آل محمد و عجل فرجهم

شنبه 10 مرداد 1394برچسب:, :: 14:0 :: نويسنده : سوگل

خستـــه ام ازخـــــود گـــــریزانم، نمی دانم چرا؟
غم زده بر جسم بـــــی جانـــــم، نمی دانم چرا؟

باد،گویی ریشه ام را سست و بی جان کرده است!
همچـــــو برگـــــی دست طوفانم، نمی دانم چرا؟

روزگاری در ســـــرم ســــودای جنگل بود و حال...
تکـــــ درختـــــی در بیابانـــــم، نمی دانم چرا؟

من که خـــــود "دنیای باران" بودم اینک اینچنین...
تشنه ی یکـــــ قـــــطره بارانم، نمی دانم چرا؟

سهم من از زندگـــــی جز درد و ناکامی نبود!
مـــــن دلیلش را نمـــــی دانم... نمی دانم چرا؟

گرچه تو روح مرا در هم شکستی! باز هـــــم...
با تو هستم...با تو می مانم...نمی دانم چرا...؟!!!!

سه شنبه 6 مرداد 1394برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : سوگل

 

این متن فوق العاده س...از دست ندین
_____________________________
از کمیته تفحص مفقودین با منزل شهید تماس گرفتند .
خانمی گوشی را برداشت.
مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند که بعد از بیست وچندسال انتظار ،

پیکر شهید پیدا شده و تا آخر هفته آن را تحویلشان می دهند.
برخلاف تمام موارد قبلی ، آن طرف خط ، خانم فقط یک جمله

گفت :حالا نه. می شود پیکر شهید را هفته آینده بیاورید ؟
آقا جا خورد اما به روی خودش نیاورد. قبول کرد.
گذشت .
روز موعود رسید. به سر کوچه که رسیدند دیدند همه جا چراغانی شده.

وارد کوچه شدند.دیدند انگار درخانه شهید مراسم جشنی برپاست.
در زدند کسی منتظر آنها نبود چون گویی هیچ کس نمی دانست قرار است چه اتفاقی بیافتد.

مقدمه چینی کردند صدای ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد
مجلس عروسی دختر شهید است به مجلس عزا تبدیل شد
تنها کسی که منتظر آن تابوت بود همان عروس مجلس بود.
خودش خواسته بود که پدرش در مجلس عروسی اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخیر انداخت.

عروس گفت تابوت را به داخل اتاق بیاورید. خواست که اتاق را خالی کنند.
فقط مادر و داماد بمانند و همرزم پدرش.همه رفتند.
گفت در تابوت را باز کنید. باز کرد.
گفت: استخوان دست پدرم را به من نشان بده. نشان داد.
استخوان را در دست گرفت و روی سرش گذاشت و رو به داماد با حالت ضجه گفت:

ببین!ببین این مرد که می بینی پدر من است.
نگاه نکن که الان دراز کش است روزی یلی بوده برای خودش .
 
ببین این دستِ پدرمن است که روی سرم هست. نکند روزی با خودت بگویی که همسرم پدر ندارد.


 

 

جمعه 2 مرداد 1394برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده : سوگل

03851616238241975612.jpg

من خدا را دیده ام با چشم دل
زندگی را ساخته ام با خشت و گل
زندگی با یاد او زیبا شود
همچو ماهی در دل دریا شود
همچو آبی که روان است بر زمین
همچو جانی که دهم من بهر دین
همچو خورشید است خدا متعال
که زمین از تابشش گشته بهار
همچو ماه ، تنها درون آسمان
روشنی بخشیده ، بر این دل و جان
همچو باران که زند بر پنجره
جان دهم بهر علی و فاطمه
همچو شمشیر علی برنده است
همچو شیر نینوا غرنده است
من خدا را عاشقانه خوانده ام
بی بهانه جان برایش داده ام
من خدا را خوانده ام با صوت حق
یا محمد یا رسول الله مدد

جمعه 2 مرداد 1394برچسب:, :: 11:28 :: نويسنده : سوگل

آقای من

غفلتِ ما از غیبتِ تو؛

غم انگیزتر است ...

                                                                   «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»

j4456_gd.jpg

جمعه 2 مرداد 1394برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : سوگل

درباره وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم می خواهم بالحظه های پرامید, زیستنم راهویت بدهم وازروزمرگی های غفلت آوررهاشوم. می خواهم ازکشتزارعمرم طلادروکنم, پس به تابلوی زندگیم رنگ شاداب صاحب الزمان میزنم. برای همین خواستم عهدنامه ای باشماداشته باشم وبه شماقول می دهم محض خاطرت به آن وفاداربمانم تابدانی برای همیشه به یادت هستم. برای همیشه به یادت هستم. شیعیان خواب بس است برخیزید هجرارباب بس است برخیزید یادمان رفته که مهدی هم هست یادمان رفته که اومنتظراست یادمان رفته که اوپشت دراست
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فقط خدا تنهاست و آدرس sogolfx.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان