فقط خدا تنهاست

رازاول:عشق الهی,رام کننده است ولی عشق مجازی وشهوانی

انسان راوحشی می کند.

رازدوم:عشق الهی,خودخواهی براست,نیروزاست,ولی عشق

مجازی,نیروبراست.

رازچهارم:عشق الهی,خودخواهی براست,ولی عشق مجازی

خودخواهی زاست.

رازپنجم:عشق الهی ,شادی آوراست,ولی عشق مجازی,غم افزاست.

رازششم:عشق الهی ,جریان دارد,ولی عاشق الهی ,همه پدیده های

عالم راجلوه ی خدامی داندوبه همه عشق می ورزد,اماعشق

مجازی,عشق به خواسته های نفسانی است.

عاشق خدا,ازفراق ویاداولذت می برد,اماعاشق غیرخدا

فقط باوصال دل خوش است وفراق,برایش رنج آوراست.

 

سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:59 :: نويسنده : سوگل

بسیاری ازافراد,عشق رادوست داشتن می دانند,امادرواقع این                           دوجداهستند.

1-عشق دوست داشتن دائمی است,ولی دوست داشتن,محدوده زمانی دارد.

پس کسی که ماه رمضان وشب قدرخدادخدامی کندوبعدازماه رمضان                                   

گناه می کند,عاشق خدانیست,بلکه فقط خدارادوست دارد.

2-عشق خیانت ندارد,ولی دوست داشتن خیانت دارد;مثل خیلی                                   

وقت هاکه خدارادوست داریم,ولی باگناه کردن به اوخیانت می کنیم.

3-عشق تنوع گرایی ندارد,امادوست داشتن تنوع گرایی دارد.

4-عشق زمان ومکان وفاصله نمی شناسد,ولی دوست داشتن         

باایجادفاصله هاازبین می رود.

یارنزدیک ترازمن به من است    وین عجب بین که من ازاودورم

5-عشق محبتی است که دردوطرف باهم تعالی پیدامی کند,ولی

دردوست داشتن می تواندیک طرفه باشد.

اگرمجنون دل شوریده ای داشت     دل لیلی ازاوشوریده تربی

6-درعشق,دل بستگی وجودداردکه سرچشمه آن شناخت است,ولی

دردوست داشتن وابستگی وجودداردکه سرچشمه آن عادت است.

 

سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:23 :: نويسنده : سوگل

یک نفر باید باشد محکم بزند توی گوشم ، بگوید:درس بخوان،درس بخوان

بعد من مثل یک بوفالوی احمق نگاهش کنم و باز هم درس نخوانم و از درس خواندن متنفر بشوم.

درس، این درس لعنتی 

  درس خواندن کسل کننده ترین کار جهان است..به خاطر سپردن چیزهایی که تنها تا زمان امتحان مربوطه یادت میماند و بعدش هم هیچی.انگار نه انگار که درسی خوانده باشی و چیزی به معلوماتت اضافه شده باشد!

 

 

من قبل ترها خیلی درس خوان تر بوده ام.قبل تر ها بچه هایی که درس نمیخواندن را دوست نداشتم و درکشان نمیکردم که چرا درس نمیخوانند!


حالا اما..

درس نمیخوانم و از خودم بدم می آید 

از نمره های درخشانم(!) بدم می آید

از عینک معلم فیزیکمان بدم می آید

از درس های تلنبار شده ام بدم می آید

از کلاس های کسل کنند بدم می آید

از به درس گوش دادن و نفهمیدن بدم می آید

این روزها حاضرم بمیرم اما درس نخوانم..این دغدغه ی امتحانات نفرت انگیز دارد من را پیر میکند

اردیبهشت و خرداد هم که تمام شود،خوشبخت ترین انسان روی کره ی زمین میشوم به گمانم!

 

شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : سوگل


چرا مادرامون رو دوست داریم؟؟؟؟؟؟؟
چون ما را با درد به دنيا می‌آورد و بلافاصله با لبخند می‌پذیرد

چون شیرشیشه را قبل از اينكه توی حلق ما بريزند ، پشت دستشان می‌ریزند

چون وقتی تب می‌کنیم، آن‌ها هم عرق می‌ریزند

چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوششان می‌گوییم سیب می خوام، با صدای بلند می‌گویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌کند

و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می‌زند، با پدر دعوا می‌کنند

چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد

چون وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته،بعد از يك تشر خودش هم پابه پايمان زحمت ميكشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم

چون وسط سریال‌های ملودرام گریه می‌کنند

چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند

چون شبهای امتحان و کنکور پابه ‌پای ما کم می‌خوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند

به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه می‌کند و نذر می کند و پوتین‌هایمان را در هر مرخصی واکس می‌زند

چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که واقعا باور می‌کنیم شاخ قول شکانده‌ایم

چون موقع مطالعه عینک می‌زند و پنج دقيقۀ بعد در حاليكه عينكش به چشمش است ميپرسد:اين عينك منو نديدين؟

چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا بدمان می‌آید و عاشق كدام غذاييم ،حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوریم

چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است كه واي بچم خسته شد بسكه مريض داري كرد

و چون هروقت باهاش بد حرف ميزنيم و دلش رو براي هزارمين بار ميشكنيم، چند روز بعد همه رو از دلش ميريزه بيرون و خودش رو گول ميزنه كه :‌بخشش از بزرگانه

چون مادرند!

که مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمیگیرد

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 7:52 :: نويسنده : سوگل

تاحالاخودت رووزن کردی؟حالافکرمی کنی کیلویی چندحاضرن بخرنت؟

ازالان گفته باشم دفتردستک این دنیابااون دنیاتومنی ده هزارفرقشه!

شایداین دنیابه خاطرریخت وقیافه استخدامت کنن,

یادوسه دقیقه ای برای صدای خوشکلت کف بزنن ,

یا.......

بی خیال.قیمت خودت روبدون.ارزون خودت رونفروشی!

راستی دخترخانم های بزرگوار!

یه پارتی بازی باشماهم داشته باشم.می خواهیدارزون شمارونخرن؟!

مثل((مروارید))باشید.گرفتی چی میگم؟!

حضرت امیرالمومنین علی(ع)محتاج به قرض شد.

به همین جهت چادرحضرت فاطمه راپیش مردیهودی که نامش زیدبود,

رهن گذاشت وقدری جوقرض گرفت.

یهوی آن چادررابه خانه بردودراتاقی گذاشت.

وقتی شب شد زن یهودی به آن اتاق رفت.

ناگاه نوری راازآن چادردیدکه تمام اتاق راروشن کرده بود.

وقتی زن آن حالت شگفت رادیدفریادزد.

شوهر خودراخواست وآنچه را دیده بود برای شوهرش بازگوکرد.

یهودی شگفت زده شده بود و فراموش کرده بود

که چادرحضرت فاطمه درآن خانه است,باسرعت داخل اتاق شد,

دیدکه اشعه نورانی چادرآن خورشید عصمت است که مانند بدر منیر

خانه را روشن کرده است.یهودی از مشاهده این حالت تعجبش بیشتر شد

همراه با زنش به خانه خویشان خود دویدند.

هشتاد نفراز ایشان حاضر شدند ......

از برکت شعله چادر فاطمه همگی به نور اسلام مشرف ومنور گردیدند.

 

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:32 :: نويسنده : سوگل

آن رفته ی بی قراربرخواهدگشت

باآمدنش قراربرخواهدگشت

افسوس که این بهارمن خواهدرفت

من؟نه,ولی این بهاربرخواهدگشت

 

یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : سوگل


دوبـاره بـوی بقیــــع و مـدینــه می آيــــد/ دوباره زمزمه غم ز ســــــــینه می آیـد

دوبـاره مـرغ دلـم ســــــر به زیـر پر بـرده /که سوز ناله به سودای چشم تر برده

نشـسته گوشــه اندوه و ناله ســـر داده /ز ســـــــوز ناله ام البنین خبـــــر داده:

« منـم که سـایه نشین و جـود مـولایم /کنیز خانه غم ، خـــــــاک پای زهرایم

منم که خانه به دوش غم علی هستم / منم که همقدم محنت ولی هســتم

منم که شـاهد زخـم شکسـته ابـرویـم/ انیس گریه به یاس شکستـه پهلویم

منم که در همه جا در تب حسـن بودم / منم که شاهد خون لب حسـن بودم

منم که جلوه حق را به عین می دیدم/ خـدای را به جمال حسیـن می دیدم

منم که بوده دلم صبـح و شـام با زینب/ منم میان همـه ، هم کـلام بـا زینـب

منم که سوگ گلستـان و باغبـان دارم / به سینـه زخــم غــم کربلائیـان دارم

منم که ظـهر عطـش را نمی برم از یـاد/ چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد

«منم که مادر عشق و امید و احساسم

فــدای یک سـر موی حســین عباسـم»

سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:10 :: نويسنده : سوگل

درباره وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم می خواهم بالحظه های پرامید, زیستنم راهویت بدهم وازروزمرگی های غفلت آوررهاشوم. می خواهم ازکشتزارعمرم طلادروکنم, پس به تابلوی زندگیم رنگ شاداب صاحب الزمان میزنم. برای همین خواستم عهدنامه ای باشماداشته باشم وبه شماقول می دهم محض خاطرت به آن وفاداربمانم تابدانی برای همیشه به یادت هستم. برای همیشه به یادت هستم. شیعیان خواب بس است برخیزید هجرارباب بس است برخیزید یادمان رفته که مهدی هم هست یادمان رفته که اومنتظراست یادمان رفته که اوپشت دراست
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فقط خدا تنهاست و آدرس sogolfx.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان