فقط خدا تنهاست
سال اخر دبیرستان بودم سال 82 تو یک تصادف خواهرمو از دست دادم خیلی بدتر شدم
نه اینکه بخوام انتقام بگیرم و لج کنم و اینا، نه! فقط میخواستم سرم گرم بشه بیشتر ارایش میکردم بیشتر بیرون میرفتم خلاصه وضعیت خوبی نداشتم ولی همیشه دخترای چادری رو که میدیدم انقدر ساده و راحتن حسرتشونو میخوردم.
مامان بابام ناراحت بودن از وضعیتم.
ولی خدا شاهده هیچ وقت نمازمو ترک نکردم.این خیلی مهمه.
عید 85 مامانم رفت کربلا اونجا به امام حسین گفته بود روم نمیشه بیام توی حرمت، دخترمو هدایت کن.
اعتکاف شد و من خیلی ناخواسته نام نویسی کردم. اسم امام علی که میومد اشک امانم نمی داد من اونجا حجاب نخواستم ولی همه چیز یک جا بهم داده شد.
خلاصه وقتی اومدم خیلی نگران بودم که با بیرون رفتنم ثواب اعتکافم باطل بشه.
کم کم ارایشمو کم کردم و هد زدم به موهام.
کلاسی هم که میرفتم رو کم کم رها کردم چون مختلط بود.
کم کم ذوق چادر اومد توی دلم.
محرم شد رفتم روضه با چادر . احساس کردم امام حسین جلوم ایستاده و چادر سرم میکنه . دیگه نخواستم چادرمو بردارم
عاشق چادر شدم . کاملا مسیر زندگیم تغییر کرد. الان به لطف خدا زندگیه خوبی دارم خدا یه شوهر خوب از اون نازنینا بهم داده میدونی چرا؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرموده اند: کسانی که توبه میکنند خدا به آنها چیزهایی میدهد که به هیچ کس دیگر نمیدهد. نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 12:43 :: نويسنده : سوگل
درباره وبلاگ بسم الله الرحمن الرحیم می خواهم بالحظه های پرامید, زیستنم راهویت بدهم وازروزمرگی های غفلت آوررهاشوم. می خواهم ازکشتزارعمرم طلادروکنم, پس به تابلوی زندگیم رنگ شاداب صاحب الزمان میزنم. برای همین خواستم عهدنامه ای باشماداشته باشم وبه شماقول می دهم محض خاطرت به آن وفاداربمانم تابدانی برای همیشه به یادت هستم. برای همیشه به یادت هستم. شیعیان خواب بس است برخیزید هجرارباب بس است برخیزید یادمان رفته که مهدی هم هست یادمان رفته که اومنتظراست یادمان رفته که اوپشت دراست آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|