یازهرا یه نگاه کنی تمومه!!!!

کسی میگفت این ها شبیه همدیگرند...
اما دل باورش نمیشد!!!!تا این که فهمید فاطمه پهلو شکسته شد
فقط به خاطر ولیّش و شهید،گمنام ماند به خاطر ولایتش؛!!!!
داستانی دیگر هم از این قرار است که:
شب عملیات وقتی از بالا رمز را زمزمه کردند،
بچه های گردان تک تک شروع به در آوردن پلاکشان کردند...!!!
همه در تعجب!!!
چه میکنند آن ها؛!!
تا فرمانده آمد واین صحنه را دید ،،فریاد کشید،،
حسن،حسین،علی،عباس،محمود،ابراهیم،چه میکنید؟؟؟
این چه کاریه؟؟؟
مگر شما توجیه نیستید؛!!!!
این پلاک هویت شماست،،،سریع بندازید گردنتون!!
بالاخره بعد از اصرار مکرر فرمانده حسین شروع به توضیح دادن کرد:
فرمانده؛ما تاب نیاوردیم!!!
ماطاقت نیاوردیم،،،
وقتی رمز را گفتند،به خدا شرمنده شدیم...
شرمنده از این که با نام مادر حسین میخواهبم
عملیات را شروع کنیم و اسم داشته باشیم!!!!!؟؟؟؟؟
به خدا در صحرای محشر نمیتوانیم به روی مادر حسنین نگاه کنیم....
آخه رمز یافاطمه بود،،،
بگذریم از دعوا برای سربندش....
فقط این را بگویم و التماس دعا؛؛؛
شهید نظر میکند به وجه الله
نظرات شما عزیزان: